ایلیا نفس مامان و بابا

شانزدهم شهریور من و یکی از دوستای خوب نینی سایتیم و نینی خوشگلش کیمیا، یه قرار کوچیک تو مجتمع بوستان داشتیم... و یهویی تصمیم گرفتیم بریم خونه اسباب بازی شهروند... جای همه خالی... این اولین باری بود که ایلیا به خونه اسباب بازی میرفت...و حسابی هم خوشش اومده بود ... جوری که آخراش بزور از جامپر آوردمش بیرون...   بقیه عکسها ادامه مطلب..... خونه اسباب بازی.... سرسره ی ماشینی: از نمای نزدیک: کیمیا جونم تو قصر بادی: استخر توپ: خیلی خوشش اومد.... کیمیا:برو اونور مال خودمه.... بازی های فکری: اینا هم مورد پسند ایلیا واقع شد!!! .... ...

آب بازی تو تابستون چه حالی میده: ...   بقیه عکسها در ادامه مطلب: بعد از یه عصرونه ی توپ چی میچسبه؟ 00000000000000000000000 حموم چه حالی میده....(با عمه) 000000000000000000000 وقتی ایلیا چیزهایی رو که نباید گاز بگیره...گازگازی میکنه: ... پایان   ...

بالاخره عکس ایلیا جونم... (برای اینکه تو جشنواره ی آتلیه سها تونسته بود  مقام چهارم رو بین 100 و خورده ایی نینی خوشگل کسب کنه) این ماه توی مجله ی شهرزاد چاپ شد...تمام صفحه ی 4... اینم عکسش: بای بای... ...

پسرکم در آستانه پانزده ماهگی تو و البته خودم!!!!من هر روز و هر روز بیشتر به تو وابسته میشم...  و هر صبح بیشتر از صبح قبل عاشقانه نگاهت میکنم ،که چه زیبا به خواب رفته ایی ... غرق خوشحالی میشوم که خدا تو را به ما هدیه داد و نا خود آگاه  بوسه بارانت میکنمت... و غرق در بهترین لذت دنیا میشوم...آه خدایا هزار هزار بار سجده ی شکر به درگاهت که این نعمت بزرگ رو به ما ارزانی داشتی... پسرک شیرینم عاشقانه دوستت دارم...پانزده ماهه شدنت مبارک...   فیگورو دارین؟ ...

وای وای وای ایلیا هر روز  خوشمزه تر از دیروز میشه و البته هر روز با یه کار بامزه ی جدید... انقدر تو همین یه ماه کارهای جدید یاد گرفتی که اگه یادم باشه همه رو بنویسم شاهکار کردم!!! اول ازهمه حرفهایی که یاد گرفتی بزنی: ماما : مامان بابا : بابا ام : عمو عمه : عمه آبه : آب به به : به به خخخخ : خیار ا یین : از این دا ات : ساعت نای نای : نای نای (با ریتم ) پو پو(با تشدید و شدت کامل) : پوپو نین : نینی د د : دد(بیرون رفتن) نه(با همراهی سر!!!) : نه و حالا از کارهای خوشمزه ات: سوار چهار چرخه ات میشی و باهاش حسابی دور میزنی.. وقتی میگیم ...